حاج یحیی یک مرد جوان که سه سال است که در چبهه است و کمتر به مرخصی می رود، بعلت ترکشی که در سینه دارد به مرخصی می رود و متوجه می شود که حاج مرتضی که قبلا یحیی پیش او کار می کرده فوت شده و وصیت کرده که او به کارهای خانواده اش رسیدگی کند. حاج مرتضی به شریکش وکالت رهن خانه اش را داده و شریکش سوء استفاده کرده و خانه او را فروخته است . یحیی با شناختی که از حاج مرتضی دارد و می داند که او تمام کارهایش را در یک دفتریاددادشت می کند با گرفتن دفترچه از خانواده اش متوجه می شود که ….
- زبان: فارسی