خلاصه داستان: اصغر زاغی شاغل در تماشاخانه، در واقع با خبرچینی برای ساواک امرار معاش میکند. وی بهطور تصادفی پی به مخفی گاه انقلابیون در همسایگی خود می برد ولی هنگامیکه قصد لو دادن آنها را دارد متوجه مهربانی و دلسوزی انقلابیون در حق خودش و زن و بچه بیمارش میشود. پس پشیمان شده و راه فرار آنها را فراهم میکند و خودش هم نقل مکان میکند.
خلاصه داستان: قاچاقچیان مواد مخدر و اسلحه در منطقهٔ بلوچستان از طریق یکی از سران خود از سرهنگ منصور یکهتاز میخواهد در مقابل دریافت مبلغ هنگفتی دلار اجازه عبور محمولهٔ آنها را از منطقه بدهد، سرهنگ یکهتاز قبول میکند و بعد از دریافت پولها، روز موعود با تمام قوا به کاروان قاچاق حمله میکند و آنان را دستگیر میکند…
خلاصه داستان: رفتار و شوخیهای فرشته، دانشجوی باهوش رشتهٔ ادبیات، موجب سوء تفاهم برای مسئولان دانشکده میشود. آنها او را از تحصیل معلق میکنند. برادرش عباس، که به کار با کامپیوتر علاقه دارد، به او توصیه میکند که کاری پیدا کند. فرشته در یک شرکت انتشاراتی مشغول به کار میشود و عباس یک آدم آهنی به نام مبارک میسازد تا در کارهای خانه به او کمک کند.
خلاصه داستان: علی، معلمی جوان، به یکی از روستاهای پرت افتادهٔ سیستان میرود تا با یاری اهالی در آنجا مدرسه بسازد. او از همان ابتدا با مخالفت ببرک خان، قاچاقچی شروری که مخالف با سواد شدن اهالی است، رو به رو میشود. علی در قهوه خانهٔ روستا که صاحبش از ایادی ببرک خان است، منزل میکند...
خلاصه داستان: رشید بختی یک معلم دبستان پسرانه است که با همسر و فرزندش در یکی از روستاهای حومهٔ تهران زندگی میکند و زندگی خوبی را میگذراند. اما همسر او که ایران نام دارد بعد از مدتی دچار درد کلیه میشود و باید عمل شود اما این کار نیاز به هزینهی زیادی دارد که رشید از عهدهی آن بر نمیاید. بنابراین رشید تصمیم میگیرد تا دنبال راه حلی برای عمل همسرش پیدا کند اما...
خلاصه داستان: لورد فرانسه، سال ۱۸۵۸. «برنادت سوبیرو» (جونز)، دختر دهقانزادهای است که با اعضای خانوادهاش در زندان شهر زندگی میکند. یک روز «برنادت» هنگام جمع کردن هیزم، «مریم باکره» (دارنل) را در غاری میبیند. «مریم مقدس» از او میخواهد که کف غار را بکند تا به آب شفابخش برسد …
خلاصه داستان: پسر و دختر دو خانواده قصد ازدواج دارند. اما بیست سال است به خاطر مخالفت والدینشان با هم یا خواستگاری و یا عقد و یا عروسی شان به هم خورده است. دعوا بین دو خانواده بالا می گیرد تا اینکه پسر و دختر تصمیم می گیرند خودکشی کنند…
خلاصه داستان: کربلایی علی در جستجوی پناهگاهی در بازار تبریز به ستارخان میرسد و هر دو با هم میگریزند. اما هنگام فرار به دست نیروهای امنیتی بازداشت و بازجویی میشوند. در این میان حیدرخان عمواوغلی تلاش میکند آنها را آزاد کند و سپس به تهران میروند. در تهران ستارخان به جبهه مشروطهخواهان پیوسته و فرمانده تعداد یک صد سوار مشروطهچی میشود. در آنجا ستارخان و...
خلاصه داستان: مردی میانهسال برای فرار از شلوغی به منزلی جدید در حاشیهٔ شهر پناه آورده است و تنها زندگی میکند. در کنار خانهاش زمینی است که کودکانی در آن فوتبال بازی میکنند. مرد از سر و صدای کودکان ناراضی است و در جواب کودکان سبیل او را مسخره میکنند. نام «عمو سیبیلو» را هم بچهها برایش انتخاب کردهاند...
خلاصه داستان: شهرزاد تدین، وکیل دعاوی که به تازگی از همسرش حسام پورمند جدا شده، از آنجا که دادگاه حضانت پسرشان نیما را به حسام واگذار کرده، چون متوجه شده که او نمی تواند به خوبی از فرزند بیمارشان نگهداری کند، از یک تبصره قانون که تأکید دارد که در صورت عدم مراقبت پدر، حضانت فرزند به مادر سپرده خواهد شد، استفاده کرده و با ارائه مدارکی در این خصوص خواستار نگهداری فرزندش می شود و...