خلاصه داستان: با مرگِ «حساممیرزا رفیعالملک»، میراث خاندان رفیعالملک به همسرش «فروغالزمان» میرسد؛ اما خواهر و برادرِ حساممیرزا، «تاجالملوک» و «کامران میرزا»، که تنها بازماندگان این خاندان هستند از این موضوع خشنود نیستند؛ بنابراین با طرح نقشهای، سعی در تصاحب مجدد میراث خانوادگی دارند. نقشهٔ توطئه این است که با اجرای نمایشی که «کامران میرزا» نوشته، ثابت کنند «فروغ الزمان» مجنون است و احتمالاً بعداً او را از سر راه بردارند...
خلاصه داستان: یک سرگرد ارتش به همراه افرادش که پسرش نیز در میان آنهاست، به مأموریت انفجار پل الخلیل در خاک عراق میروند. اما حین عملیات، پسر سرگرد به شهادت میرسد و او به همراه افرادش به اسارت نیروهای عراقی درمی آیند. در بازداشتگاه، سرگرد تظاهر به همکاری با عراقیها میکند و از این طریق موفق میشود به همراه سه تن دیگر از اسیران، نظر فرمانده بازداشتگاه را نسبت به ضبط یک مصاحبه تلویزیونی جلب کند. اما هنگامی که آنها توسط نیروهای عراقی به محل مصاحبه برده میشوند...
خلاصه داستان: فیروز، سال هاست که در سینما به عنوان بدلکار فعالیت میکند و مخارج تحصیل برادرش را در خارج فراهم میکند. حالا او که پزشک شدهاست خبر میدهد که به همراه نامزدش و پدر او که مرد متمولی است قصد سفر به ایران دارد. در همهٔ سالهایی که برادر فیروز به تحصیل اشتغال داشته، گمان میکردهاست که فیروز تهیهکننده و کارگردان مشهوری در سینما است.
خلاصه داستان: در آخرین روز حکومت محمدرضا شاه، وقتی کاخ های سلطنتی مورد هجوم مردم قرار می گیرد، چند تن از افراد وابسته به رژیم در کاخ مخفی می شوند. آن ها کیفی را که حاوی اسناد محرمانه و جواهرات و اسکناس بوده در محوطه کاخ مخفی می کنند..
خلاصه داستان: بازیگر تئاتری برای اینکه به موقع به اجرای نمایش برسد تمام تلاشش را می کتد تا با اتومبیل جدیدی که خریده هرچه زودتر به محل اجرای نمایش برسد
خلاصه داستان: فیلم باد سرخ، داستان زوجی به نام مشروه و نخلو است که به تازگی ازدواج کردهاند و درگیر خرج و مخارج اول زندگی خود هستند. تا اینکه روزی نخلو تصادفاً به نقشهای ...
خلاصه داستان: رحمان كه با پدر پیر افلیجش، باباحمزه، در روستا زندگی می كند دو فرزند دارد: سیف الله و حجت. حجت به شهر مهاجرت كرده و در كارخانه ای مشغول كار است. رحمان كه در گاوداری ارباب ده كار می كرده به توصیه پدرش در زمین مزروعی شان مشغول كشت و كار می شود...
خلاصه داستان: داستان رویارویی عابدزاده با یک زن موسیقیدان را در یک مجلس عروسی حکایت می کند که رفتارهای مشکوک زن، دیگران بویژه همسر عابدزاده را به این حدس و گمان می کشاند که بین این دو نفر از قبل مراوداتی وجود داشته است و عابدزاده یک ازدواج غیابی را پیش از این در زندگی اش تجربه کرده است. این سوءظن کار را به آنجا می کشاند که همسر این فوتبالیست خانه را ترک می کند و…
خلاصه داستان: جاهل خان در تماسی با ناظم مدرسهٔ ابتدایی اندیشه از او میخواهد که مدرسه را تعطیل کند. جاهل خان تعدادی بخاری به مدرسه اهدا میکند و از آن پس کتابهای درسی بچهها ناپدید میشود. به توصیهٔ مسئولان مدرسه از بین بچهها گروه انتظامات تشکیل میشود تا حافظ کتابهای درسی باشد. عینکی و دوستانش در...