خلاصه داستان: دختر بچه ای به نام پنلوپه (پانی) در کنار شنهای ساحل نشسته و با شنها برای خود یک قلعه خیالی درست میکند. وقتی قلعه را درست میکند، خوابش برده و در خواب بستهای را میبیند که در آبهای دریا روان است و به سوی او میآید. این بسته سخنگوست و دختر بچه از داخل آن صدایی میشنود. بسته را باز میکند و متوجه میشود داخل این بسته سخنگو قفسی است که در آن یک طوطی قرار دارد...