خلاصه داستان: در سریال شهرزاد قباد و شیرین بچهدار نمیشوند و دائم بر سر اینکه چه کسی مشکل دارد و بچهدار نمیشود با هم دعوا میکنند. بزرگآقا که دیگر از آنها بسیار خسته شده و احتیاج به وارث دارد، تصمیم میگیرد برای دامادش قباد زن بگیرد تا ببیند مشکل از کیست؛ و بعد از خود وارثی داشته باشد. یک شب که پدر شهرزاد پیش بزرگآقا میرود و گلایه میکند که دوست ندارد فرهاد با اینکه پسر دوست قدیمیاش است...