خلاصه داستان: سیما معلم است و همراه با فعالیتهای جانبی دیگر با همکاری زنان محلی چرخ زندگی را به تنهایی میچرخاند. شوهرش احمد کار درست و حسابی ندارد و در عوض مدام در حال ولخرجی و عیاشی است. روزی احمد به سیما میگوید که یکی از دوستانش فوت کرده و او باید همسرش را به روستای زادگاهش ببرد. سیما سعی میکند همراه احمد برود اما...
خلاصه داستان: مهتاب، خواهرِ ماهرخ، همراهِ شوهر و دو پسرِ خردسالش با یک سواریِ کرایه از شمال ایران به سوی تهران راه میافتند تا آینه موروثی نوعروس خانواده را به جشن عروسی ماهرخ برسانند. در راه زنی روستایی با ایشان همسفر میشود، و سپس همگی در تصادف...