خلاصه داستان: آفتابپرست، داستان دو رفیق خفتگیر به نامهای جمال و منوچ است که عشق لاتی و سطح یک شدن در خفتگیری را دارند اما از بی عرضهگی و بدشانسی گیر پلیس میافتند و به زندان میروند. جمال در زندان به همه میگوید که در سطح یک، فقط پورشهسوار خفت کردهاند و به همین خاطر به جمال پورشه معروف میشود و…
خلاصه داستان: در ابتدای قرن چهاردهم شمسی، شاه وقتی متوجه جنبش های نوظهور مربوط به حقوق زنان در کشور می شود، ماموریت ویژه ای به یکی از اهالی دربار خود می دهد و …