خلاصه داستان: “استنلی” و “اولیور” در کالیفرنیا به فروش درخت کریسمس مشغول هستند. فروش زیاد نبوده و یک بحث ساده با مشتری بدخلق بالا گرفته و موجب میشود آنها خانه و باغ مشتری را نابود سازند…
خلاصه داستان: استن و اولیور که نوازنده هستند، بوسیله ی قطار به محل اجرای بعدیشان در پوتسویل پنسیلوانیا که یک محل نمایش بسیار معروف در زمان خود است، سفر می کنند. در داخل قطار آن ها وارد واگن اشتباهی می شوند و…
خلاصه داستان: لورل و هاردی، نوازندگان دوره گرد در سرمای زمستان، به امید کسب درآمد در کنار خیابان مشغول نواختن اند که سازهایشان را در یک دعوا از دست میدهند. در همین زمان آنها یک کیف پول پیدا میکنند که به آنها شانس خوردن یک غذای گرم را میدهد. ولی شخص دیگری نیز در کمین کیف پول است…
خلاصه داستان: استنلی و الیور به همراه همسرانشان در راه ایستگاه قطار بودند تا به تعطیلاتی در آتلانتیک سیتی بروند، اما تماسی از طرف یکی از دوستانشان دریافت می کنند جهت دعوت به یک مهمانی و…
خلاصه داستان: لورل و هاردی در پی “مری رابرتز” هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند. آنها مری را در کافهای در غرب میابند. ولی صاحب کافه و همسرش طماعش در پی بدست تصاحب این ثروتند.
خلاصه داستان: الیور بعد از اینکه متوجه میشود دختر رویاهایش “ژورژت” با یک افسر ارتش ازدواج کرده است افسرده می شود. برای فراموش کردن این واقعه او و دوستش لورل به ارتش می پیوندند. اما در آنجا در یک عملیات آنها را به اعدام محکوم می کنند. آنها با یک هواپیمایی دزدی موفق می شوند که فرار کنند اما…
خلاصه داستان: لورل و هاردی به همراه دیگر کولیها به منطقه “کنت آرنهایم” که دشمن قسم خورده کولی هاست میروند. در هر حال لورل و هاردی ساده دل زندگی خوبی دارند تا اینکه زن هاردی به وی خیانت میکند…
خلاصه داستان: هاردی به دلیل مشکلات روانی که در کارخانه بوق سازی پیدا کرده است به دستور پزشک همراه با لورل به قایقی در کنار دریا می رود تا اعصابم آرامش پیدا کند اما…