خلاصه داستان: لورل و هاردی در پی “مری رابرتز” هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند. آنها مری را در کافهای در غرب میابند. ولی صاحب کافه و همسرش طماعش در پی بدست تصاحب این ثروتند.
خلاصه داستان: الیور بعد از اینکه متوجه میشود دختر رویاهایش “ژورژت” با یک افسر ارتش ازدواج کرده است افسرده می شود. برای فراموش کردن این واقعه او و دوستش لورل به ارتش می پیوندند. اما در آنجا در یک عملیات آنها را به اعدام محکوم می کنند. آنها با یک هواپیمایی دزدی موفق می شوند که فرار کنند اما…
خلاصه داستان: لورل و هاردی به همراه دیگر کولیها به منطقه “کنت آرنهایم” که دشمن قسم خورده کولی هاست میروند. در هر حال لورل و هاردی ساده دل زندگی خوبی دارند تا اینکه زن هاردی به وی خیانت میکند…
خلاصه داستان: هاردی به دلیل مشکلات روانی که در کارخانه بوق سازی پیدا کرده است به دستور پزشک همراه با لورل به قایقی در کنار دریا می رود تا اعصابم آرامش پیدا کند اما…
خلاصه داستان: لورل و هاردی که در یک آرایشگاه مشغول به کار هستند به یک آگهی از زنی ثروتمند برمی خورند که به دنبال شوهری مناسب می گردد! بنابراین تصمیم می گیرند که با وی تماس بگیرند…
خلاصه داستان: روز مراسم جشن عروسی هاردی است از این رو آقای لورل هدیه ای (پازل) را برای او می آورد که این هدیه باعث دردسرهای فراوانی شده و ماجراهای طنزی بوجود می آورد…