خلاصه داستان: مردی میانهسال برای فرار از شلوغی به منزلی جدید در حاشیهٔ شهر پناه آورده است و تنها زندگی میکند. در کنار خانهاش زمینی است که کودکانی در آن فوتبال بازی میکنند. مرد از سر و صدای کودکان ناراضی است و در جواب کودکان سبیل او را مسخره میکنند. نام «عمو سیبیلو» را هم بچهها برایش انتخاب کردهاند...