خلاصه داستان: کفاش جوانی به نام نصرالله مددی که در شهر کوچکی زندگی میکند سهم خود را در کفاشی میفروشد تا قطعه زمینی بخرد و روی آن به زراعت مشغول شود. زمینی را که او قول نامه میکند صاحبش در تهران با سند جعلی به فرد دیگری فروختهاست. نصرالله موقعی متوجه میشود که کارگرهای خریدار تهرانی روی زمین مشغول کارند...