خلاصه داستان: در تهران سالهای ۱۳۳۰ یک زوج جوان یهودی به نامهای دانیال و مونس همچون بسیاری دیگر از یهودیان خواهان عزیمت به سرزمین موعود هستند. اما از آنجاییکه عمویشان یعقوب مخالف صهیونیزم است با مخالفت سازمان هاگانا که یک گروه بسیج کنندهٔ یهودیان میباشد مواجه میشوند. چندی بعد یعقوب به دست یزقبل که عضو سازمان است کشته میشود و پلیس میرزا محسن، همسایه یعقوب را که فردی متدین بوده و برای کمک به او آمدهاست را به جرم قتل دستگیر و روانهٔ زندان میکند...