خلاصه داستان: سیما معلم است و همراه با فعالیتهای جانبی دیگر با همکاری زنان محلی چرخ زندگی را به تنهایی میچرخاند. شوهرش احمد کار درست و حسابی ندارد و در عوض مدام در حال ولخرجی و عیاشی است. روزی احمد به سیما میگوید که یکی از دوستانش فوت کرده و او باید همسرش را به روستای زادگاهش ببرد. سیما سعی میکند همراه احمد برود اما...